گویی دوباره عاشق شدم ....

love story

شعرهای عاشقانه

گویی دوباره عاشق شدم ....

اینطور گویند که هر چیز اول و آخری ...

قبل و بعدی دارد...

اما بدان من شاید قبل از تو بودم اما بعد از تو هرگز...

یک جرعه عشق به اندازه’ اقیانوسی عظیم است

و من اکنون عطش اقیانوسی دارم .

آن زمان که من با باران دو چشمم

تمام گیاهان باغ خیالت را

چه کوچک و چه بزرگ

با همه تشنگی که خود داشتم تشنگی میبریدم....

باران کلامت آنچنان بر من نرم بارید

که من و همه خاک دستی

فواره وار بسویت رو به آسمان بگشادیم

و رحمتت را شکر گفتیم

و زان پس خورشیدی بر لبانم نشست

و تو همچنان می باری...

زاینگونه است که با هر ساعت دوریت

قلبم بی اختیار گامی بسویت بر میدارد

و با هر سلام و هر آمدنت

گویی دوباره عاشق شدم ....

نظرات شما عزیزان:

محمد علی
ساعت0:03---2 دی 1390
گویی که عشق هر غیر ممکنی را ممکن می سازد . 2خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند مگر در بی نهایت ریل راه آهن .
پاسخ:ممنون محمد جان که سر زدی


زهرا
ساعت22:52---1 دی 1390
پاسخ:سلام زهرای گلم خوشحالم کردی که سر زدی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:, ساعت 20:14 توسط mahsa joon |